متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل. ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع. تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن. استنشاء، تتبع اخبار کردن. قفو، قفوّ، قوف، قفر، پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب)
متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل. ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع. تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن. استنشاء، تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف، قفر، پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب)
شیر بودن. دعوی شیری کردن. خود را شیر بیشه قلمداد کردن: مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری. نظامی. ، دلیری کردن. شجاعت و دلاوری نمودن. (یادداشت مؤلف) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامثال و حکم). با سگی این چنین که شیری کرد کیست کاین آشنا دلیری کرد. نظامی. ز شیری کردن بهرام و زورش جهان افکند چون بهرام گورش. نظامی. به دل گفت آن به که شیری کنم درین ترسناکان دلیری کنم. نظامی. به جای بزرگان دلیری مکن چو سرپنجه ات نیست شیری مکن. سعدی
شیر بودن. دعوی شیری کردن. خود را شیر بیشه قلمداد کردن: مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری. نظامی. ، دلیری کردن. شجاعت و دلاوری نمودن. (یادداشت مؤلف) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامثال و حکم). با سگی این چنین که شیری کرد کیست کاین آشنا دلیری کرد. نظامی. ز شیری کردن بهرام و زورش جهان افکند چون بهرام گورش. نظامی. به دل گفت آن به که شیری کنم درین ترسناکان دلیری کنم. نظامی. به جای بزرگان دلیری مکن چو سرپنجه ات نیست شیری مکن. سعدی
بسالخوردگی رساندن. فرتوت و کهنسال گردانیدن. اشابه. تشییب: تا آن جوان تیز قوی را چو جادوان این چرخ تیز گرد چنین کرد کند و پیر. ناصرخسرو. چه تدبیر از پی تدبیر کردن نخواهم خویشتن را پیر کردن. نظامی. داغ فرزند مرا پیر کرد، فرتوت ساخت
بسالخوردگی رساندن. فرتوت و کهنسال گردانیدن. اشابه. تشییب: تا آن جوان تیز قوی را چو جادوان این چرخ تیز گرد چنین کرد کند و پیر. ناصرخسرو. چه تدبیر از پی تدبیر کردن نخواهم خویشتن را پیر کردن. نظامی. داغ فرزند مرا پیر کرد، فرتوت ساخت